


وبینار افکار منفیات را دور نریز!
برگزار شده
وبینار افکار منفیات را دور نریز!
برگزار شده
بلیتهای وبینار
توضیحات
دعوتی برای درمان قطعی دردها
به جای سرکوب آن ها
ما متاسفانه عادت کردهایم مسائل روحیمان را بهجای درمان، فقط سرکوب یا راحتتر بگویم ماستمالی کنیم! با ندیدنِ یک مسئله، آیا آن مسئله حل میشود؟! قطعا نه. فقط تهنشین میشود. مثل خاکی که تهِ بطری آب تهنشین شده. در ظاهر، آب تمیز است. اما یک تکان کافی است تا خاک به تمام نقاط آب برسد و آن را گِل کند. اما اگر آب را تصفیه کنیم چه؟ آبی که تصفیه شده و تمیز است هم با تکان دادن گِل میشود؟! مسلماً نه.
این وبینار دعوتی است برای حرکت به سمت «تصفیه» و «درمانِ» قطعی، نه «تهنشین» کردن و «سرکوب» کردن مسائل.
مکانیزمی به نام درد
درد چیست؟ بگذارید ابتدا با دردهای جسمی شروع کنیم. درد در جسم چیست؟ درد جسمی، یک سیستم زیباست که خالق ما در ما طراحی کرده تا بهوسیله آن به امراض و مشکلات جسممان آگاهی پیدا کنیم.
مثلاً مادر من کمرش درد گرفت و وقتی نزد دکتر بُردیم پس از معاینه و انجام MRI گفتند ۲ تا از مهرههای کمرش شکسته است و باید عمل شود. وگرنه آن مهرههای شکسته باعث صدمه به نخاعش خواهند شد.
خُب اگر درد نباشد ما متوجه وجود بیماری و مشکل در سیستم بدنمان نخواهیم شد. کسانی که سالها مواد مخدر مصرف کردهاند، وقتی که ترک میکنند، درابتدا با امراض مختلف روبرو میشوند! نه اینکه امراض تازه ایجادشدهاند. نه. فقط اینکه بهواسطه ی مواد مخدر، سیستم «درد» در ما یک جورایی قطع میشود و انگار دائم داریم مُسکن مصرف میکنیم.
مُسکن گاهی برای دردهای جزئی کارساز است، اما بسیاری از بیماریها با مُسکن درمان نمیشوند! چون کار مُسکن اصلاً درمان نیست! کارش فقط التیام بخشیدن است.
پس اگر مکانیزم و سیستم درد نبود، چهبسا خیلی زود با بیماریهای ساده، جان خود را از دست میدادیم.
تابهحال دیدهاید که کسی به شما بگوید: «این دردی که بهطور پیوسته دارای را وِل کن و بهش فکر نکن و بریزش دور و اون وقت تو خوب میشی؟!!» مثلاً کسی که مسموم شده و دلدرد شدیدی دارد، کسی که در تصادف پایش شکسته و درد پایش شدید است، کسی که سردرد مداوم و بدی دارد که ناشی از یک غده است یا مثلاً کسی که دستش درد گرفته و قادر به انجام هیچ کاری با آن نیست و …
معمولاً اگر خیلی شرایط اضطراری باشد سریعاً با آمبولانس یا خودمان به درمانگاه و بیمارستان میرویم و یا از یک پزشک متخصص وقت میگیریم تا ببینیم اصطلاحاً «چه مان» است و چه بیماریای داریم.
هیچکس در شرایط فوق نمیگوید: «ببین به دردت فکر نکن سعی کن به چیزای خوب فکر کنی و اونوقت خودش خوب میشه!!» پایِ شکسته، غده ی در سر، معده ی مسموم، دستِ آسیبدیده و … همه و همه نیاز به مداوا و درمان دارند. نیاز به عمل جراحی یا یک روش درمانی. و تا درمان نشود، خوب نمیشود.
این مفهوم در جسم ما خیلی ساده است و هرروز ما همین کارها را میکنیم. برایمان کاملاً جا افتاده و طبیعی است که کسی که مشکل و درد دارد باید به دکتر مراجعه کند و درمان شود. اگر به دکتر هم مراجعه نکند بالاخره خودش یک روش درمانی برای خودش اتخاذ میکند!
همانطور که در جسم و بدن ما مکانیزم و سیستم دقیق درد وجود دارد، در روح و روان ما هم این قضیه صادق است. یعنی چه؟
یعنی اینکه ما یکسری دردهای روحی داریم. مثل غم، غصه، ناراحتی، اضطراب، افسردگی، تنبلی، ناامیدی، خشم، حسادت، و …
همانطور که دردهای جسمی یک سیستم هشداردهنده و آگاهیدهنده هست،
دردهای روحی هم میخواهد به ما بگوید مشکل و بیماریای در روح ما وجود دارد.
برای دردهای جسمی چه میکردیم؟ پیش طبیب و دکتر میرفتیم و یا به هر طریق یک روش «درمانی» را به کار میگرفتیم. حتی شده یک درمان مندرآوردی و خودسرانه! اما همانطور که گفتم کسی نمیگوید درد پایت را بیخیال شو یا بهش فکر نکن خودش خوب میشه!
پس چطور گاهی دربارهی دردهای روحی اینطور فکر میکنیم؟! «بهش فکر نکن خوب میشه؟!!! بیتفاوت باش خوب میشه؟!!»
دردهای روحی آمده اند تا ما را آگاه کنند که مشکلی وجود دارد. پس یعنی چه که به غمت فکر نکن؟! خیلی خندهدار نیست؟! آیا این مثل همان حکایت خاکِ تهنشین در آب نیست؟ آیا این سرکوب نیست؟ چرا هست. با ندیدنِ «درد» که درد درمان نمیشود! سر چه کسی را میخواهیم گول بزنیم؟! مگر بچه شدیم؟! نیمه ی پر لیوان را ببین!! باشد! اما آنوقت مشکل نیمه ی خالی لیوان من حل میشود؟! قطعاً نه. پس اگر دردهای جسمی را باید درمان کنیم دردهای روحی را هم باید درمان کنیم.
نکته ی مهم این است که درد یک سیستم آلارم دهنده و هشداردهنده است. درد که خودِ مشکل نیست. یادتان هست که درد کمر مادر من فقط یک نشانه بود؟ ممکن بود از دیسک باشد، مهره، نخاع و یا جاهای دیگری که من نمیدانم! اما این را میدانم و میدانید که:
درد، نشانه ی بیماری است، نه خودِ بیماری.
شما اگر سردرد داشته باشید و نزد دکتر بروید، آیا بهمحض اینکه گفتید سرتان درد میکند، دکتر برای شما نسخه مینویسد؟! نه. چرا؟ چون ممکن است به هزار دلیل شما سردرد داشته باشید. ممکن است از سینوسهایتان باشد، شاید میگرن داشته باشید، شاید کار یک غده سرطانی باشد، شاید آب کم میخورید و شاید هم مشکل از چشمهایتان باشد و… خب چه فرقی میکند؟ واقعاً فرقی نمیکند؟!! هم من هم شما میدانیم که خیلی فرق میکند. اگر از چشمتان باشد یک درمان دارد، اگر میگرن باشد درمانی دیگر. متوجه منظورم میشوید؟
پس هر مرض و بیماریای درمانی جداگانه و مخصوص به خود را دارد. بنابراین درد فقط یک نشانه است، خودِ بیماری نیست.
برگردیم سراغ دردهای روحی مثل یأس، اضطراب، خشم، عدم تمرکز، اندوه و … اینها هم نشانه هستند نه خود مشکل. شما ممکن است به هزار دلیل خشمگین شوید. به هزار دلیل اندوهگین، تنبل، مضطرب یا بیتمرکز باشید. پس ما یک روش کلی برای درمان خشم نداریم! یک روش کلی برای درمان افسردگی، اضطراب، تنبلی و عدم تمرکز نداریم. همان طور که یک روش کلی برای درمان سردرد نداریم. خیلی خندهدار است که کتابهای زیادی درباره درمان خشم، تنبلی یا اضطراب نوشتهشده! آخرش هم معمولاً درمان نمیکنیم. نهایتا فقط کنترل و یا بهتر بگویم سرکوب میکنیم!
پس دردهای روحی دارد به ما میگوید: «مشکلی وجود دارد که باید روی آن کار کنی تا درمان شوی.»
در دردهای جسمی، دکتر اول چه میکند؟ معاینه. بدون معاینه، درمان معنا ندارد. خندهدار است!
دکتر اول باید بفهمد علت سردرد تو چیست و بعد بهتناسبِ آن تشخیص و آن بیماری، برایت دارو یا هر روش درمانی تجویز میکند. ممکن است برای این تشخیص، معاینه فیزیکی کند یا آزمایش و عکس بنویسد. پس اول معاینه میکند تا مشکل را تشخیص دهد، بعد درمان.
حالا چطور است که ما بدون معاینه و تشخیص میخواهیم دردهای روحی خود را درمان کنیم؟! که اغلب هم به فکر درمان نیستیم! فقط میخواهیم با استفاده از مُسکنها، درد را خفه کنیم! اما با خفه کردنِ درد و با ندیدن درد، بیماری از بین نمیرود! فقط ممکن است آن را حس نکنیم! اما آن غده، آن مرض و آن مشکل، ریشهدارتر میشود و ممکن است حتی جان ما را بگیرد!






