


وبینار کلک ذهن
برگزار شده
وبینار کلک ذهن
برگزار شده
توضیحات
تا حالا براتون پیش اومده که فکر کنین خیلی تنهایین؟ یا شده دائماً از خودتون بپرسین پس چرا هیچی درست نمیشه؟ چرا من انقدر بد شانسم؟ اصلاً قراره یه زندگی خوب داشته باشم یا نه؟ چرا همهی اتفاقای بد همش برای من میفته؟
اگه آره پس باید بگم جای درستی اومدی. اگر هم نه که بازم شاید جای درستی اومدی!
یه لحظه تو ذهنت بیار تو این وقتا کی همیشه همراهت بود؟ کی همه جا و همه لحظه پا به پای تو رفت تو دل مشکلات؟ الان احتمالاً توی ذهنت داری دنبال یه نفری میگردی که سنگ صبورت بوده و حرفای دلت رو باهاش درمیون میذاشتی ولی جواب سوال من خود تو بودی. خود خود تو. مگه کسی هست به جز خودت که بدونه توی ذهنت و درون وجودت چی میگذره؟ مگه کسی از احساسات و افکار واقعی تو خبر داره؟ میدونم احتمالاً آدمایی درکنارت بودن که کمکت می کردن با این بدقلقی های زمونه کنار بیای ولی نهایتاً تو خودت بودی که یه تنه رفتی توی دل ماجرا چون هیچکس به جز خودت توی وجود تو زندگی نمیکنه و با چالش های تو آشنایی نداره.
همه ی ما تو زندگیامون یسری روزای روشن داریم یسری روزای تاریک و قطعاً یسری روزای خنثی. اما انگار هرچقدر بزرگتر می شیم و با واقعیتهای بزرگتری از این جهان مواجه می شیم، تعداد روزای سرد و تاریکمون بیشتر میشن، انگار تازه می فهمیم دنیای آدم بزرگا اونقدرا هم که تصور می کردیم باحال و جذاب و رنگی نیست. در این مواقع فکر می کنیم که تنها خودمون هستیم که داریم با این تاریکی ها می جنگیم و بقیه وضعیت خیلی بهتری نسبت به ما دارن، ولی باید بگم تقریباً 8 میلیارد آدمی که روی کره ی زمین دارن زندگی می کنن همشون همچین تصوری دارن.
البته درست نیست بخوام بگم فقط وقتی اسم آدم بزرگ کنارمون میاد دردامون بیشتر میشه، چون خیلی ها تو دوران کودکیشون تلخی های بزرگ و باورنکردنی رو تجربه کردن و حالا که بزرگ تر میشن اون لحظه های دردناک توی تک تک لحظات زندگیشون نمود پیدا می کنن. بی مهری، تحقیر شدن، آزارهای جنسی، تخریب شخصیت، تنبیه های جسمی و روحی، نادیده گرفته شدن، ترک شدن، بی ارزشی، کاملگرایی های افراطی، بی توجهی به احساسات، خشم و تندخویی از جمله رفتاهایی هست که تقریباً همه ی ما از کودکی تا بزرگسالی تجربش کردیم. گاهی فکر کردیم که دیگه تحمل هیچکدوم از این ها رو نداریم و خواستیم که خودمونو خلاص کنیم، ولی با این وجود بازم دووم آوردیم و الان تو این نقطه از زندگیمون ایستادیم. هرکسی برای خودش نوعی تفسیر کنار این موضوع میذاره ولی میخوام بگم ارزش های درونی تو باعث شدن تا بتونی تا الان دووم بیاری.
حوادث و اتفاقات مثل یه سیاهچاله ما رو می کشونن درون خودشون و اونجاست که احساس می کنیم چقدر زندگی تلخ و ناعادلانس. نمیخوام فاز روشن فکری و مربی انگیزشی براتون بردارم و بگم نه زندگی خیلیم عادلانه و گل و بلبله، نه اتفاقاً میخوام بگم واقعاً این دنیا پر از ناکامی، تلخی، بی ثباتی و ناعادلانه بودنه. قطعی برق، نبود واکسن، تورم و وضعیت اقتصادی، کمبود کار و امکانات کدومیشون عادلانس؟
ولی آیا میخوای تو دل این سختی ها هرلحظه ناتوان تر و افسرده تر بشی یا اینکه اونقدر درونت رو قوی کنی که این ها کمترین تاثیر رو روی تو بذارن؟
میشه جلوی اتفاقات رو گرفت؟ میشه دنیا و 8 میلیارد آدم رو تغییر داد؟ میشه قانون و قواعد این دنیا رو تغییر داد؟ قطعاً نمیشه، ولی آیا نمیتونیم اونقدر روی خودمون کار کنیم و ظرفیت خودمون رو بالا ببریم که بتونیم توی این شرایط هم با حال خوب زندگی کنیم؟ اینجا باید بگم قطعاً میشه. فقط نیاز به یه قطب نما داریم که مسیر درست و اصلی رو بهمون نشون بده و از انتخاب مسیر نادرست جلوگیری کنه.
مغز ما جوری طراحی شده که به اتفاق های منفی دامن میزنه چون این روشیه که از اون طریق می خواد بقای ما رو حفظ کنه. این مغز منفی نگر اونقدر هوشمند و پیچیدس که می تونه شما رو به قدرتمندترین یا ضعیف ترین آدم تبدیل کنه، که البته این انتخاب ماست که طبق کدوم خواسته پیش بریم.
می دونم که خیلی خسته شدی و دیگه نمی کشی، می دونم سال هاست داری تلاش می کنی ولی نمیشه، میدونم دنیا روی خوبش رو بهت نشون نداده ولی این ته جاده نیستا، تازه شروعشه. بی دلیل نیست که الان اینجایی. شاید تو این لحظه دنیا داره روی خوبشو بهت نشون میده و مطمئناً اگه تلاشی از سمت تو نباشه بدون شک هیچ اتفاق خاصی نمی افته و زندگیت به همون روال قبل پیش میره
اَی بابا خانم شاکری تو هم شروع کردی به انگیزشی حرف زدن؟!!!
قطعاً نه. میگم اینجا اول راهه چون تو قراره تو رو از دل عمیق ترین رنج هات بیرون بکشیم و بهت نشون بدیم که آدم ها بعد از
گذروندن هر رنجی رشد میکنن، بزرگ میشن، صبورتر میشن،
خود واقعیشون رو پیدا می کنن. ولی برای رسیدن به این ها
نیاز به یکسری سرنخ داریم که ما رو جایگاه واقعیمون برسونن.
تا حالا آدم موفقی رو دیدی که بگه من همه چیز برام فراهم بود و بهترین امکانات رو داشتم و مثل آب خوردن به اینجا رسیدم؟ باز هم باید بگم قطعاً نه. اکثر این افراد فقر، طرد شدن، بی انگیزگی، اعتیاد در خودشون یا پدر و مادرشون، انواع آزارها، افسردگی و.... رو تجربه کردن ولی یه جایی در پس تمامی این رنج ها حقیقت زندگی رو پیدا کردن
اگر رنج ها نبودن انسان ها هیچ وقت به یاد بهتر زیستن نمی افتادن. اگر رنج نبود رهایی معنایی پیدا نمیکرد. اگر رنج ها نبودن آدم ها برای رضایتمندی تلاش نمی کردن. رنج ها در ظاهر زشت و آسیب زننده ان ولی حقیقت ماجرا چیزی دیگری است. رنج ها به ما آسیب میزنند چون ما طرز برخورد با رنج هایمان را یاد نگرفته ایم و طبق فیلترهای ذهنی خود پیش می رویم.
این روزا حال دلمون خیلی خرابه. هرروز انگار شرایط داره خیلی بدتر و سخت تر میشه. هرلحظه نشدن ها و نرسیدن هامون داره بیشتر میشه. مه غلیظی دورمون رو گرفته و هرچی چشم میچرخونیم هیچی نمی بینیم که دلمون رو بهش خوش کنیم.
ولی مگه اگه مشکلی باشه راه حلی هم براش نیست؟ میدونم الان خسته تر و غصه دارتر از این حرفایی که بخوای حرفمو قبول کنی، حقم داری، ولی میخوای تو همین شرایط باقی بمونی؟ میخوای توی 20سالگی و 30سالگیت دنیا به آخرش برسه؟ حتی اگه ذهنت میگه آره بازم فقط این یه دفعه رو هم تلاش کن. ایندفعه متفاوته چون قرار نیست بهت بگم مثبت فکر کن، یا یه روزی همه ی مشکلاتت حل میشه، یا به روی همه اتفاقات لبخند بزن. نه قرار نیست هیچکدوم از این ها باشه، قراره این دفعه با زبان مغز و طبق خواسته ی اون پیش بریم.
البته صاف و صادقانه بگم این دوره قرار نیست پایانی برای دردها و زخم های چندین و چندساله ی شما باشه و بعد از اون قراره همه چیز رو فراموش بکنید، نه اینم نیست چون این دردهای عمیق در طی چندروز درمان نمیشن. ما قراره دیدگاه و روش مواجهه با این دردها رو درکنار هم یاد بگیریم تا دیگه مثل گذشته به ما آسیب نزنن. قراره ترس هامون رو کنار بذاریم تا بعدهای دیگه ی زندگی رو هم ببینیم. قراره آیندمون رو متفاوت رقم بزنیم. ما قراره پاسخ دردهای خودمون رو با جست و جو در درون خودمون پیدا کنیم. قراره حقیقت این ماجرا رو از دنیای علم و انسانیت ببینیم تا دریچه های دیگری به روی دنیا باز کنیم. ما لایق زندگی زیباتر و دوست داشتنی تری هستیم.
می خوام در طی این دوره ی 3روزه بهت یاد بدم چجوری با ترس ها، رنج ها، اضطراب ها، کشمکش های درونی، باورهای مخرب و محدود کننده خودت کنار بیای و یاد بگیری چجوری میشه با این ها کنار اومد و به آرامش رسید. اگه می خوای یه نقطه برای التیام دردهات پیدا کنی من بهت کمک می کنم که این مسیر برات هموار بشه.
و مهم ترین چیزی که مد نظرمه اینه که پا به پای من پیش بیای و برای رسیدن به حال خوبت تلاش کنی، نه صرفاً بیای سر کلاس بشینی و منتظر باشی که یهو دنیات کن فیکون بشه چون من اگه 300 جلسه هم برات بذارم تا خودت خوای و از سمت خودت پشتکاری وجود نداشته باشه هیچ هیچ هیچ اتفاقی نمی افته.






