

نوشتن از نیمهی تاریک
برگزار شده
نوشتن از نیمهی تاریک
برگزار شده
توضیحات
نوشتن از نیمهی تاریک
من سالها پیش یک فانتزی مشخص توی ذهنم داشتم. اینکه یک روز دستگاهی اختراع بکنم یا اختراع بشود که بتواند از روحم عکس بگیرد. به همین راحتی. اینکه بروم آتلیهی عکاسی و بگویم یک عکس سه در چهار از روحم لطفا. بعد عکاس عکس را بگیرد و بدهد به دستم. که خب، فانتزیام محقق شد. البته نه با عکس گرفتن، بلکه با نوشتن. این را سالها بعد متوجه شدم. روزی که چهار پاراگراف از ته دلم نوشتم. کاغذ را گرفتم جلوی صورتم و خواندمش. در واقع دیدمش. روح خودم را روی یک کاغذ سفید. اتفاق جذابی بود. خیلی جذابتر از اصل فانتزی.
اگر احتمال میدهید که این فانتزی مشترک من و شماست، که چه خوب. اگر نیست هم که اشکال ندارد. قرار است سه ساعت کنار هم باشیم از نوشتن حرف بزنیم. البته با این تفاصیل که در این سه ساعت قرار نیست نویسنده بشویم. قرار نیست از داستاننویسی حرف بزنیم. قرار نیست نگارش و دستور ادبیات فارسی یاد بگیریم. قرار نیست قانون و قاعدهای برای نوشتن پیدا کنیم. چرا که نوشتن قانون ندارد. فقط از تجربهی نوشتن میگوییم. از تجربهی تحقق فانتزی ثبت روح. اینکه سرفصل حرفهایی که گفته میشود چیست؟ سرفصلی هم نداریم. چرا که سرفصل گذاری، همان قانون گذاری است که با نوشتن منافات دارد و قاتل خلاقیت است. قرار است از طنز بگوییم. از ترجمه احساساتمان به کلمات بگوییم. از رام کردم جملات. همین. حالا اگر این موضوع به کارتان میآید و انتظاری بیشتری از این وبینار ندارید، ثبتنام کنید. امیدوارم به اندازه کافی گمراهتان کرده باشم.





